اقدام‌های کوچک، تفاوت‌های بزرگ

مرد باغداری نزد شیوانا آمد و به او گفت: «مشکلی برایم پیش آمده است که راه حلی برای آن پیدا نمی‌کنم. من و همسایه‌ام باغ میوه داریم و درخت‌های هر دو باغ عین همند و میوه‌ها هم ازلحاظ اندازه و مزه و قیافه شبیه هم هستند. هر دوی ما صبح زود، میوه‌ها را از درخت‌ها می‌چینیم و داخل جعبه می‌گذاریم و بار گاری می‌کنیم و درکنار دروازه خروجی شهر با فاصله از هم، لب جاده گوشه‌ای را برای خود پیدا می‌کنیم و میوه‌هایمان را می‌فروشیم. اما با کمال تعجب، میزان فروش من خیلی کمتر از همسایه است. غروب نشده او تقریبا تمام جعبه‌های میوه‌اش را فروخته و با گاری خالی به منزل برمی‌گردد و من مجبورم تا شب بمانم و به زحمت نصف گاری را زیر قیمت بفروشم. مشکل کار من کجاست؟»

 

شیوانا گفت: «اجازه بده فردا اول وقت به دروازه شهر بیایم و تمام روز شما را زیرنظر بگیرم. اشکال در میوه‌ها نیست. جای دیگری است.»

روز بعد شیوانا زودتر از همه کنار دروازه شهر آمد و تمام فروشندگان میوه و دست فروشان دوره گرد را زیرنظر گرفت. همسایه مرد باغدار زودتر از راه رسید و دور از بقیه در محلی عریض و پهن از جاده کنار درختی با سایبان بزرگ گاری خود را نگه داشت.

با زحمت و تلاش به کمک پسرش جعبه‌های میوه را کنار درخت روی زمین چید. خاک زمین اطراف گاری را با کوزه‌های آبی‌که همراه آورده بود خیس کرد تا گرد و خاک بلند نشود. پدر و پسر سپس ظرف‌های کوچکی از میوه‌ها را در دست گرفتند و به سوی رهگذران دراز کردند و از آن‌ها می‌خواستند تا مجانی میوه‌ها را امتحان کنند. به‌محض پهن‌شدن بساط همسایه، رهگذران آشنا و غریبه دور گاری میوه آن‌ها جمع شدند و شروع به خرید کردند.

یک ساعت بعد سروکله مرد باغداری که از فروش کم شکایت داشت، پیدا شد. او گاری خود را دور از دروازه، گوشه‌ای کنار دیوار شهر نگه داشت و در سایه گاری روی زمین نشست و مشغول خوردن میوه شد.

همان‌طوری که باغدار گفته بود هنوز عصر نشده بود که همسایه میوه‌هایش را تمام و به‌سمت منزل حرکت کرد. وقتی همسایه رفت، مشتریان باغدار کمی ‌بیشتر شدند و او به‌زحمت توانست تا غروب نصف گاری‌اش را بفروشد. شیوانا نزد مرد باغدار رفت و باتبسم گفت: «فکر کنم دلیل فروش کم شما را متوجه شدم!»

مرد باغدار با تعجب گفت: «چگونه ممکن است! من هفته‌هاست گیجم و متوجه نمی‌شوم!»

شیوانا گفت: از دید تو چیدن میوه و گذاشتن آن در جعبه و آوردن لب جاده پایان کار است و تو انتظار داری مشتری خود به خود به‌سمت تو بیاید. اما برای همسایه‌ات آوردن میوه لب جاده تازه آغاز کار است و او با زیرکی و انتخاب بهترین مکان برای فروش و جلب رضایت و توجه مشتری با اقدام‌هایی بسیار کوچک و البته از نگاه تو بی‌معنا، امکان فروش بیشتر را برای خود ایجاد کرده است. او و پسرش از صبح مشغول انواع کارهای ریز و بی‌اهمیتند و کارهایی انجام می‌دهند که شاید به‌ظاهر کوچک و غیرضروری به نظر برسند، اما:

همین اقدام‌های کوچک وقتی کنار هم جمع می‌شوند، نتایج و تفاوت‌های عظیمی‌ را باعث می‌شوند.

مرد باغدار باناراحتی گفت: «اما من که از اساس، این‌همه زحمت و تلاش برای آب‌وجارو‌کردن کنار جاده و چیدن جعبه‌ها مقابل مشتری و دادن میوه مجانی به رهگذران را قبول ندارم! کار اصلی همان تولید میوه و چیدن آن است.»

شیوانا گفت: «هرجور می‌پسندی عمل کن. اگر نمی‌توانی مانند آن‌ها باشی به نظرم بهترین کار این است که میوه‌هایت را با قیمت کمتر به همسایه بدهی تا او آن‌ها را بفروشد. این‌طوری لااقل میوه‌هایت بی‌مشتری نمی‌مانند و خراب نمی‌شوند. تو هم می‌توانی در باغ بمانی و فقط میوه بچینی و کارهای بزرگ انجام دهی. سود فروش را بگذار برای همسایه‌ات که از انجام اقدام‌های کوچک پروایی ندارد.

 

تنظیم:

جواد سرائی